۱۳۹۴ آبان ۸, جمعه

10 مورد که باید قبل از استخدام فروشنده بدانیم

تیم مشاوران مدیریت ایران :
هنگامی‌که برای اولین بار تیم فروشی را استخدام نمودم، دریافتی فروشندگانم فقط به صورت پورسانت بود و حقوق ثابتی نداشتند. در طی سال‌های پس از آن با هر تیپ شخصیتی از فروشنده برخورد داشتم از اعجوبه‌های دنیای فروش تا تن‌پرورترین آنان.
از سوی دیگر به تجربه آموخته‌ام که دنیای فروشندگان حرفه‌ای‌ که با حقوق ثابت پایین و پورسانت بالا کار می‌نماید با دنیای فروشندگانی که فقط با پورسانت با شما همکاری می‌کند، دو دنیای بسیار متفاوت است.
hiring salesperson استخدام نیروی فروش
اوایل کارم قرار بود تا برای شرکتی در حوزه تولید کارت‌های دعوت، تعدادی نیروی فروش استخدام نمایم. با توجه به عدم وجود بودجه کافی در این شرکت (حتما این موقعیت برای شما نیز آشناست)، تصمیم بر آن شد که فروشنده پورسانت بگیر(بدون حقوق ثابت) استخدام نماییم.از تعدادی از مشتریان این شرکت نیز خواستیم تا اگر چنین فروشندگان را می‌شناسند به ما معرفی نمایند. با تمام تلاشمان به 15 رزومه رسیدیم.
پس از چندین هفته و چندین مصاحبه، نهایتا چند فروشنده آماده همکاری داشتیم. 10 فروشنده سالم از نظر فیزیکی و ذهنی. البته تمام ذهنشان با ما نبود. زیرا همزمان با چند شرکت کار می‌کردند و محصولات / کاتولوگ آنان را نیز همراه داشتند. این فروشندگان برای افزایش میزان دریافتی، همزمان با چندین برند کارکرده و به هرجایی که سرمیزنند باید حتما چیزی میفروختند (رنگ، سنگ، موکت، جارو برفی، لامپ و یا آدامس). فروشندگانمان پس از گذشت چند روز متوجه شدند که محصولات ما در حوزه محصولات تاپ اند / گران بهاء Luxury هستند و فروش اینگونه محصولات با تاخیر و در حجم کم است. خلاصه اینکه، برخی از آنان چند محصول را اینجا و آنجا فروختند و برخی هیچ‌چیز نفروختند و کاملا شرایط ناامیدکننده بود.
خلاصه بعد از چند ماه با 9 فروشنده قطع همکاری نمودیم و تصمیم به اتخاذ استراتژی جدیدی گرفتم. فرایند استخدامی را در شرکت به‌صورت یک عمل روتین و جاری تعریف نمودم. تا دائما در حال استخدام فروشنده باشیم. زیرا بر اساس تجربه‌ای که کسب نمودم، اگر در طی یک سال از هر 10 نفری که استخدام می‌شوند، تنها یک نفر باقی بماند. پس ‌نیاز به 10 سال زمان دارم تا به یک تیم فروش ده نفره برسم، که البته در پایان سال دهم نیز اولین فروشنده‌ام بازنشسته می‌شود. پس برای کم کردن زمان رسیدن به تیم ده‌نفری، تعداد دفعات استخدام را افزایش و فرایند فیلترینگ را سرعت بخشیدم.
اما از این تجربه عملی چه درسی می‌توان گفت ؟
1- فروشنده حرفه‌ای و خوب بسیار کم و نادر است. سطح عملکرد اغلب فروشندگان پایین‌تر از حد مورد انتظار سازمان‌هاست. تعداد ستارگان درخشان این آسمان کم و بسیار درو از دسترس هستند.
2- اگر شما مدیر یک شرکت هستید، بی‌شک خودتان بهترین فروشنده هستید. مهم‌ترین نکته شور، شوق و اعتقاد به محصولات و خدماتی است که تولید می‌نمایید. پس نباید توقع داشته باشید که فرد دیگری بهتر از شما قادر به فروش محصولاتتان باشد. از خودتان بپرسید که چرا "کارشناس فروش" استخدام می‌نمایید ؟ آیا به دنبال کسی هستید که کارهای جانبی شما را انجام داده و شما بر کار اصلیتان که فروش است تمرکز نمایید ؟
3- به اینکه باید به دنبال چه نوع از فروشندگان و از چه طریق باید باشید، بیش‌تر و عمیق‌تر فکر کنید. آیا به دنبال فردی می‌گردید تا تماس تلفنی سرد برقرار نماید یا فروش تلفنی را آغاز و یا ارتباط با مشتری برقرار نماید، آیا به دنبال فروشندگانی برای حضور درون یا بیرون سازمان می‌گردید ؟ همه این موارد بر نوع فروشنده موردنیاز سازمان تاثیر می‌گذارد.
4- چه برنامه برای پرداخت حق‌الزحمه فروشندگان خود دارید؟ 
چندین حالت وجود دارد :
1- حقوق ثابت
2- حقوق ثابت + پورسانت 
3- فقط پرداخت پورسانت (پورسانت بگیر)

سوال اساسی اینجاست که کدام‌یک بهتر است ؟ خوب باید گفت که بستگی دارد.
بهترین و بدترین فروشندگان کسانی هستند که فقط پورسانت می‌گیرند. شاید به نظر کمی متناقض بیاید. اجازه دهید توضیح دهم.
با توجه به اینکه فروشنده پورسانت بگیر فقط بر اساس نتیجه عملکردش به حق‌الزحمه خود دست پیدا می‌کند و شرکت بدون فروش، مجبور به پرداخت وجه به وی نیست، ازاین‌جهت یک امتیاز عالی برای کارفرماست اما باید در نظر گرفت که تمام سرمایه‌گذاری زمانی و مالی سازمان بر نتایج تلاش‌های این فروشنده معطوف شده است. با توجه به تمام ریسک‌هایی که فروشنده قبول نموده است ، مطمئنا درصد کمیسیونی که تقاضا می‌نماید نیز بالاتر از فروشنده‌ای است که حقوق ثابت و پورسانت را توأمان دریافت می‌نماید.
اگر به فروشنده خود حقوق ثابت ندهید، ذهن و روح او به‌صورت کامل در اختیار سازمان نخواهد بود و در استخدام کامل شما نیست، پس کنترل شما بر میزان و چگونگی کار آنان تقریبا ناقص و گاها غیرممکن است. پس باید بودجه‌ای برای پرداخت حقوق در کنار پرداخت پورسانت به فروشنده خود اختصاص دهید تا عملا به استخدام شما درآید. فروشنده حرفه‌ای ارزان کار نمی‌کند.
5- از پرداخت پول زیاد به فروشنده لایق خود نترسید. بسیاری از سازمان که فروش ماهیانه آنان از چند صد میلیون تا چند میلیارد تومان است، از اینکه به فروشنده خود پورسانت بالا بدهند نگران‌اند. در زمانی که فروش در سایت نامساعد است، حاضرند که جان فدای فروشنده کنند و بالاترین درصد برای استارت زدن به موتور فروش سازمان به وی بدهند، اما به‌محض حرکت قطار فروش از ایستگاه ناامیدی و افزایش فروش، هرچه فروش بیشتر می‌شود، ضربان قلب مدیر برای پرداخت پورسانت آخر ماه بالا می‌رود و هرلحظه به فکر کم کردن درصد پورسانت فروشنده است که مبادا فروشنده از مدیر فروش بیشتر دریافت نماید. حال‌آنکه در یک سازمان فروش به‌طورقطع و یقین، فروشنده باید درآمد بالاتری از مدیر فروش خود داشته باشد. اگر به‌غیراز این باشد تعریف فروشنده حرفه‌ای با مدیریت فروش یکسان می‌شود.
اما مهم آن است که مدیر فروش نیز این مسئله را درک و تیم فروش خود را کسب پورسانت بیشتر تشویق نماید و به آنان حسادت ننماید. درنتیجه این حسادت، حتما فروشنده حرفه‌ای خود را از دست خواهید داد.
6- فروشنده حرفه‌ای و خوب ، فروشنده‌ای است که واقعا عاشق فروش باشد و صرفا نه علاقه‌مند به آن. در بسیار از مقالات گذشته (16 خصوصیت فروشنده خوب و فروشنده بد) در این همین سایت در مورد فروشنده حرفه‌ای بحث نموده‌ایم، اما اکثر مدیران فروش هر فروشنده‌ای که ابراز تمایل به فروش می‌کند را فروشنده حرفه‌ای می‌شمارند، این اولین اشتباه در استخدام نیروی فروش حرفه‌ای است. قبول ندارید ؟ اگر نه ، حتما در پایان اول به شما اثبات می‌شود. خواهید دید که کدام‌یک از آنانی که استخدام‌شده‌اند واقعا عاشق خروج از سازمان و مذاکره با خریداران هستند. همان‌هایی که عاشق بودند و نه علاقه‌مند.
فروشنده عاشق باکمی آموزش به فروشنده حرفه‌ای تبدیل می‌گردد.

7- فردی را استخدام کنید و او را رها کنید تا کسب‌وکار شما را با خاک یکسان نماید یا یک فروشنده حرفه‌ای استخدام کنید که با حداقل کنترل شما را به هدفتان برساند. 101 چیز ساده‌تر از فروش، مثل چک کردن ایمیل ، برنامه‌ریزی برای فروش آتی، پاک کردن اطلاعات بلااستفاده درون پایگاه داده، نوشتن نامه‌ها، طراحی پروموشن ها و .... وجود دارد که هر فردی می‌تواند پیش از فروش به آنان رسیدگی کند و بالاخره ماه را به پایان برساند و طلب حقوق کند. برای این منظور حتما سیستم گزارش‌گیری بر اساس سیستم مدیریت ارتباط با مشتری CRM خود را آماده نمایید تا نشان دهد که چه میزان تماس به‌صورت روزانه و هفتگی برقرارشده و چه درصدی به فروش انجامیده است.حداقل هفته‌ای یک‌بار در جلسه‌ای درو هم جمع شده و فرایند فروش را مرود بررسی قرار دهید.

8- دوره آموزش فروش حرفه‌ای در خصوص محصولات و خدمات خود برای کارکنانتان تعریف نمایید تا هنر و علم فروش را به آنان بیاموزید. تجربیات موجود در سازمانتان می‌تواند 50% فرایند آموزش به فروشندگان جدیدالورود را بر عهده گیرد اما حتما برای 50% درصد دیگر آن نیاز به یک دوره آموزشی مشخص و یک مدرس حرفه‌ای و باتجربه دارید تا دانش روز فروش را به سازمانتان وارد نماید. آموزش فروش حرفه‌ای، نیاز یک سازمان است.
9- فروشندگان جدید را به‌صورت آزمایشی برای 4 تا 6 ماه استخدام نمایید. این به شما زمان کافی برای شناخت و انتخاب بهترین فروشندگان خواهد داد.
10- اگر فروشنده موردنظر را پیدا نمودید، همان‌که با اعتقاد و جدیت به دنبال فروش محصولات و خدمات شما است. او را در بخشی از سهام شرکت سهیم نمایید و یا در سود حاصله شریکشان نمایید. بر وی سرمایه‌گذاری نمایید و وی را به‌عنوان سازنده آینده سازمان در فرایندهای سازمانی درگیر نمایید. احساس تعلق و مالکیت موجب می‌شود و هر فردی از جان مایه گذارد.

تیم مشاوران مدیریت ایران : مطالب این سایت شامل حمایت از حق مؤلف و مترجم است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع پیگرد قانونی دارد.


۱۳۹۴ مهر ۳۰, پنجشنبه

استراتژی بازاریابی 71 درصد شرکت‌ها اشتباه است

نوشته شده توسط دکتر سیدرضا آقاسیدحسینی on .

تیم مشاوران مدیریت ایران :
در هرکجای دنیا که باشید، خواهید دید که به 9 دلیل فروشنده‌ها از بازاریاب‌ها متنفرند . فروشندگان اعتقاددارند که بازاریابی به معنای اتلاف پول است و بازاریابان نیز به فروشندگان مشکوک بوده و اغلب آنان را بی‌مصرف می‌دانند.
اما باید بدانید که شرکت‌هایی که به نتایج فوق‌العاده در کسب سهم بازار و سود سالانه رسیده‌اند به سبب ایجاد تعادل مناسب بین بازاریابی و فروش خود به این جایگاه دست پیدا نموده‌اند. فروشنده در این سازمان‌ها دائما در حال پول‌سازی است. اما باید در فهم تفاوت بین این دو تلاش نماییم.
نتایج تحقیقات سالانه موسسه SBI بررسی و ارزیابی تعداد زیادی از واحدهای بازاریابی سازمان‌ها بین‌المللی می‌پردازد، نشان می‌دهد که 71 درصد از استراتژی‌های بازاریابی اشتباه است. به این معنا که این میزان از فروش در سطح بین‌المللی تنها ناشی از 29% از فعالیت‌های بازاریابی است.
حال تصور کنید که اگر 80 درصد برنامه بازاریابی به‌درستی تدوین می‌شد درنتیجه چه تعداد شرکت میلیارد دلاری جدید در بازار حضور می‌داشتند.
فروشنده حرفه‌ای به علت شناخت بازار، برخورد مستقیم با مشتری و نحوه جهت‌گیری سازمان، بدون اطلاع از نتایج این‌گونه تحقیقات، اقدامات بازاریابی را اشتباه می‌داند.
البته به یک نکته توجه نمایید :  فورا بامطالعه این مطلب تصمیم به حذف واحد بازاریابی نگیرید و یا کل عملیات برنامه‌ریزی و اجرای بازاریابی به فروشنده خود تفویض ننمایید.
فروشنده حرفه‌ای با بهره‌گیری از مهارت فنی و تخصصی خویش و با مقایسه نتایج حاصل از برنامه با بازخورد دریافت شده از بازار، در مورد نقاط ضعف و مشکلات برنامه بازاریابی شکایت می‌نماید ، اما اگر از وی بخواهید که تدوین برنامه‌ریزی بازاریابی را انجام دهد به علت عدم درک مناسب از وضعیت کلان شرکت و نداشتن مهارت ادراکی (سیستماتیک یا کل‌نگر) قادر به استخراج برنامه بازاریابی از برنامه استراتژیک سازمان نخواهد بود.

استراتژی بازاریابی اشتباه
نکته کلیدی : 71درصد استراتژی بازاریابی شرکت‌ها اشتباه است.

پس برای رسیدن به پول بیشتر نیاز به تخلیات عجیب و غیرقابل‌دسترس نیست. فقط برنامه را باید اصلاح نمایید.
بخش‌بندی مشتریان 
کافی است که بدانید که کدام بخش از مشتریان بیشترین پول را برای سازمانتان به همراه خواهند آورد. درنتیجه مانند نور لیزر که از تمرکز نور درون یک کریستال ایجاد می‌گردد، بر روی آن تمرکز نمایید.
شناخت الگوی خرید مشتریان : 
آیا در مورد فرایند تصمیم‌گیری خریداران موجود در بخش‌بندی مشتریان، اطلاعات کافی دارید ؟ برای هر نوع از تصمیم‌گیری چه برنامه‌ای دارید ؟
برنامه‌ریزی محتوا : 
برای مشتری خود محتوای مناسب تولید نمایید تا با دریافت اطلاعات مناسب در خصوص محصولات و خدمات، به دانش، مهارت و تجربه شما پی ببرد. بازاریابی محتوایی / بازاریابی مفهومی یکی از عوامل ارتباط پایدار با مشتری است.
مدیریت مشتریان بالقوه :
بسیاری از شرکت‌ها به دنبال مشتری جدید هستند، درحالی‌که همچنان می‌توانند از مشتریان پیشین که به خواب زمستانی خرید رفته‌اند به خرید مجدد رسید. پس مهم آن است که بدانیم که چگونه مشتریان را به خرید مجدد متقاعد نماییم و آن را در برنامه بازاریابی خود بیاوریم. یک برنامه بازاریابی جامع و مناسب قادر است تا 25% مشتریان بالقوه را به فرصتی برای تبدیل‌شدن به مشتریان بالفعل هدایت نماید. همچنین باید در خصوص برنامه‌ای برای دستیابی به وفاداری مشتری به برند Brand Loyalty وجود داشته باشد. خوشا به حال فروشندگان این نوع سازمان‌ها و پورسانت‌هایی که دریافت می‌نمایند.
تیم مشاوران مدیریت ایران : مطالب این سایت شامل حمایت از حق مؤلف و مترجم است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع پیگرد قانونی دارد.

۱۳۹۴ مهر ۲۳, پنجشنبه

اصول و فنون مذاکره - تحلیل رفتار فرد مقابل Transactional Behavior : TA

تیم مشاوران مدیریت ایران :
در اصول فنون و تکنیک مذاکره همواره به دنبال شناخت 3 عنصر اصلی یک مذاکره هستیم :
شناخت از خود
شناخت از طرف مقابل مذاکره
محیط مذاکره (عوامل موثر پیرامونی)
اگر به دنبال درک و شناخت درست از رفتار طرف مقابل خود هستید، خواه در یک جلسه مذاکره تجاری باشید و یا یک مکالمه عادی بین شما و یک فروشنده ، یک دوست یا مدیرتان، باید بتوانیم رفتار طرف مقابل را تحلیل و استراتژی مناسبی در نحوه مواجه با آن بیابید. پس تحلیل رفتار و علت بروز آن بسیار ضروری است. باید بدانیم که در مقابل هر عمل یا گفته‌ای چگونه عکس‌العمل نشان دهیم تا رابطه، گفتگو یا مذاکره در زمان مدنظر انجام شود.
Ego states Transactional TA تحلیل رفتار فرد مقابل
Ego states Transactional TA تحلیل رفتار فرد مقابل
گاها پیش می‌آید که شما شاهد الگوهای مخرب تکراری در روابط خود با دیگران هستید. مثلا :
1. در رابطه‌ای هستید که به‌طرف مقابل نمی‌تواند "نه" بگویید.
2. در رابطه‌ای که در آن شما همواره حالت دفاعی دارید. انگار که از شما همواره انتقاد می‌گردد و شما باید از خود دفاع کنید.
3. در رابطه‌ای که فرد مقابل همواره شما را به حالت شنونده می‌برد. این فرد اصلا برایشم مهم نیست که از شما بشنود و تنها اوست که حرف میزند. شما به خود میگویید که دفع بعد این‌گونه نخواهد بود و من باید حرفم را بزنم.
تحلیل رفتار متقابل (Transactional Behavior (TA رویکرد علمی است که با کمک مدل آقای دکتر اریک برن به بررسی روابط بین فردی می‌پردازد.
تحلیل رفتار متقابل بر این نکته تمرکز و تاکید دارد که حالت و رفتار هر فرد نقش مهمی در نحوه رفتار طرف مقابل رابطه با آن فرد دارد. (تاثیر بر مدل ایجاد رابطه مقابل دارد.)
اصول و فنون مذاکره تحلیل رفتار فرد مقابل
مدل TA رفتار هر فرد را به سه سطح یا سه حالت و یا سه Ego States تقسیم می‌نماید.
1- حالت Parent که با P نشان داده می‌شود و به آن حالت والد (حالت من والدینی) گفته می‌شود.
در این حالت ما فکر و احساسی و یا رفتاری شبیه والدین خودداریم . از کلماتی نظیر آنان نیز در مواجه اتفاقات استفاده می‌نماییم . مانند : بحث نکن، خجالت بکش،ساکت باش.بدبخت میشی.نگران نباش. کمکت می‌کنم.
2- حالت Adult که با A نشان داده می‌شود و به آن حالت بالغ (حالت من بالغ) گفته می‌شود.
در این حالت فکر و احساسی و یا رفتاری مربوط به زمان حال دارد و کاملا واقع‌گرایانه و منطقی است.
3- حالت Child که با C نشان داده می‌شود و به آن حالت کودک (حالت من کودکی) گفته می‌شود.
در این حالت ما فکر و احساسی و یا رفتاری مربوط به دوران کودکی خود را دوباره تجربه می‌نماییم. از کلماتی که در ان دوران در مواجه با اتفاقات استفاده می‌نمودیم دوباره بهره می‌گیریم . مانند : من نمیخوام، من نمیتوانم، من این را حتما میخوام
ما نمی‌توانیم مستقیما اين حالت‌ها را مشاهده نماییم، اما می‌توانیم با مشاهده و تحلیل رفتار طرف مقابل، تشخيص دهيم كه در آن لحظه کدام‌یک از سه حالت بر فرد حاكم است.
حالت والد و کودک نیز خود دارای زیرمجموعه‌هایی است.
من والدینی :
1- من والديني پرورشي
آن قسمت از شخصيت فرد كه به رفتار ديگران توجه می‌نماید. زمانی كه فرد در این حالت است، دوست دارد که برای دیگران مادری کند و برای رفتار ديگران محدودیت‌هایی تعيين و به آن جهت بدهد . به خیر و صلاح طرف مقابل خیلی فکر می‌نماید. اين به معنای تحقير كردن طرف مقابل نيست.
2- من والديني انتقادگر / والد سرزنش گر
در این حالت فرد تحلیل ارزشی انجام داده و قضاوت گر طرف مقابل می‌شود. اين افراد تمام پاسخ‌های خود را کلمه باید آغاز می‌نمایند.
من کودک :
1- من كودكی شاد
افرادي كه در این حالت، كارهایی که علاقه دارند را انجام می‌دهند. اما رفتارشان برای ديگران مخرب و آزاردهنده نيست.
2- من كودكی مخرب (سازگار و ناسازگار)
افرادی كه در این حالت، كارهایی که علاقه دارند را انجام می‌دهند. اما رفتارشان برای ديگران مخرب و آزاردهنده است.
- من کودک مخرب سازگار : رفتار فرد آزاردهنده است اما با کوچک‌ترین سرزنش از ادامه آن پرهیز می‌نمایند. (مثل کارمندی که به دیر آمدن خود تا جایی ادامه می‌دهد که نهایتا مدیر به او اخطار دهد، سپس هرگز دیر نمی‌آید)
- من کودک مخرب ناسازگار : رفتار فرد آزاردهنده است اما با حتی با سرزنش به رفتار آزاردهنده خود ادامه می‌دهد. این افراد زيركانه خود را به گيجی، فراموشی زده و با به تعويق انداختن برخی وظایف و امور، از خواسته‌های ديگران سرباز می‌زنند. (مثل کارمندی که باوجود گرفتن چندین اخطار و حتی توبیخ شدن، همچنان فقط از روی لجبازی به هر بهانه‌ای دیر می‌آید و این کار را تا اخراج شدن یا حتی درگیری فیزیکی با مدیر خود پیش می‌برد)
ما به‌عنوان مشاوره مدیریت، از تمام مديران مي‌خواهيم كه از گسترش بیش‌ازحد شکل‌های سازگاری و ناسازگاری «من كودكی مخرب» كاركنان خود جلوگيری كنند.
هنگامی‌که ما در حالت بالغ هستیم، به‌دوراز پیش‌داوری می‌توانیم واقعیت موجود را دریافت و تحلیل نمایم. پس آگاهی ما در حالت بالغ بسیار بیشتر از رفتارهای برنامه‌ریزی‌شده ما در حالت والد و یا حالت کاملا بی‌برنامه کودکی است.
سه سطح رفتار متفابل فردی
3 حالت من در یک فرد : والدینی، بالغ، کودک
در اصول و فنون مذاکره از مدل TA برای پررنگ نمودن و تقویت حالت بالغ Adult استفاده می‌نماییم تا تصمیمات آگاهانه و منطقی و خارج از رفتارهای احساسی و هیجانی صورت پذیرد.
حالت‌های تکراری که در ابتدا موردبررسی قراردادیم، هیچ‌کدام مربوط به حالت بالغ نبودند.حالت بالغ، والد و کودک هرکدام به‌تناوب در طی روز تکرار می‌شوند و بین این سه حالت دائم در حالت جهش و تغییر وضعیت هستیم. این تغییر وضعیت کاملا بر اساس نوع رفتار و برخورد دیگران با ما اتفاق می‌افتد. انگار در مقابل حالت‌های رفتاری دیگران، ما دارای سه استراتژی عکس‌العملی یا پاسخ‌دهنده داشته باشیم. پس حضور در هر حالت نشان‌دهنده نوع پاسخ شما به فرد مقابلتان است.
با چند مثال شاید بتوانیم این مطلب بیشتر تشریح نماییم :
1- فرض که کارمندی با تاخیر زیادی به محل کار خود رسیده و جلسه مهمی را ازدست‌داده و مدیرش بسیار عصبانی است.
مدیر : توبه هیچ دردی نمی‌خوری .
کارمند : میدونم . ببخشید.
در این مثال ممکن است که مدیر در ابتدا در حال بالغ بوده باشد اما با دیدن کارمند به حالت والدینی سرزنش گر می‌رود. کارمند نیز در ابتدای ورود در حالت بالغ بوده است اما با برخورد با مدیر عصبانی به حالت کودک خود می‌رود.
2- فرض که دو دانشجوی هم‌خانه هستند.
دانشجوی اول که در حمام یک عنکبوت دیده و به خاطر فوبیایی که نسبت به عنکبوت دارد حاضر نیست به داخل حمام برود.
دانشجوی دوم می‌گوید نگران نباش، من حلش می‌کنم.
در این مثال، دانشجوی اول با دیدن عنکبوت به حالت کودک خود رفته و به دنبال یک فرد در حالت والد به‌صورت حامی می‌گردد. دانشجوی دوم ممکن است در همان لحظه در حالت کودک بوده باشد اما بلافاصله به حالت والد حمایت خود سوییچ می‌کند و به دانشجوی اول کمک می‌نماید.
بر اساس تصویر، رابطه بین افراد بر اساس فلش‌هایی موازی ترسیم‌شده است. این روابط را روابط مکمل یا موازی گفته می‌شود.
این نوع از رابطه بسیار پایدار و بادوام است زیرا : دریافت‌کننده پاسخ از همان منبعی که پیش‌بینی می‌نمود به پاسخ مناسب خود دست‌یافت است. ( پاسخ حالت کودک از حالت والد )
اما این تنها حالت نمی‌تواند باشد.
فرض که رابط مدیر با کارمند این‌گونه باشد :
مدیر : تو به هیچ دردی نمی‌خوری .
کارمند : تو حق نداری با من این‌گونه حرف بزنی.
در حالت کارمند به‌جای رفتن به حالت کودک به حالت والد سرزنش گر می‌رود. حال ما دو والد سرزنش گر داریم.
بر اساس تصاویر، رابطه بین افراد بر اساس فلش‌هایی متقاطع ترسیم‌شده است. این روابط را رابطه متقاطع میگویند. این نوع رابطه ناپایدار و شکننده است.
این رابطه یا کاملا از بین می‌رود و یا یکی از طرفین تغییری در حالت خود داده تا در مقابل حالت طرف مقابل به رابطه‌ای مکمل یا موازی برسد. در همین مثال درنهایت با عذرخواهی مدیر، تعادل در سیستم برقرار می‌شود.
مدیر : تو به هیچ دردی نمی‌خوری.
کارمند : تو حق نداری با من این‌گونه حرف بزنی.
مدیر : نباید دیر بیایی.
کارمند : دیر آمدم، ولی تو حق نداری با من این‌گونه حرف بزنی. به مدیرعامل گزارش میدهم.
مدیر: خوب. دیر اومدی دیگه.
کارمند: باید ازم عذر خواهی کنی.
....
مدیر : عذر میخواهم
کارمند : مشکلی نیست. من هم میدونم شما عمدی نگفتید ...
با توجه به خطر شکایت کارمند از مدیر خود به مدیرعامل، مدیر خطری را احساس و از حالت والد سرزنش گر به حالت کودک سازگار تبدیل شد و کارمند از حالت کودک به حالت والد سرزنش گر میرود.
در کل می‌توان این‌گونه بیان نمود که رابطه زمانی به تعادل یا همان تفاهم می‌رسد که رابطه دوسویه موازی یا مکمل ایجاد شود .
اما شاید بپرسید : کدام حالت بهتر است ؟ کدام فرد شخصیت و رفتار سالم‌تری دارد ؟
افراد از اين سه حالت در زمان‌های مختلف استفاده می‌نمایند. فردی که دارای شخصیت و رفتار سالم است، تعادلي از اين سه حالت را حفظ می‎كند، و به‌خصوص بين« من والد پرورشي»، « من بالغ» و «من كودكي شاد» تعادلی مناسبی ایجاد می‌نمایند.
حتي افرادی که همواره در حالت (من بالغ) هستند، حتما مشکل‌آفرین خواهند بود. زیرا کارکنان با یک فرد کاملا منطقی مواجه بوده و شادی در محیط کار بسیار کمرنگ می‌گردد و این خستگي را به محيط كار می‌آورد، اين افراد در كار غرق‌شده و نمی‌توانند در محيط كار با ديگران شوخي كنند.
تیم مشاوران مدیریت ایران : مطالب این سایت شامل حمایت از حق مؤلف و مترجم است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع پیگرد قانونی دارد.

۱۳۹۴ مهر ۱۶, پنجشنبه

5 راه برای خوشحالی و احترام به مشتری - تجربه پرواز با خطوط هواپیمایی نیوزیلند

تیم مشاوران مدیریت ایران:
اخیرا چند دفعه تجربه پرواز با خطوط هواپیمایی نیوزیلند را داشته و در این پرواز با نوآوری‌های قابل‌توجه در حوزه خدمت به مشتری برخورد نمودم. نوآوری‌هایی که موجب تجربه بسیار لذت‌بخش از پرواز شد و انگیزه‌ای برای اشتراک گذاردن این تجربیات با شماست.
خوشحالی و احترام به مشتری
هنگامی‌که مسئولین خط هوایی در یک‌زمان واحد، از تمام افراد درخواست توجه به یک مسئله خواست دارند، 95% مشتریان حتما در حال انجام یک کار دیگر به‌جز توجه به خواسته این مسئولین خواهند داشت !!
علائم و نشان‌های اخطاردهنده دیگر موردتوجه مسافرین قرار نمی‌گیرد. در هنگام توضیح مهمانداران (خدمه پرواز) در خصوص نحوه عملکرد در زمان بروز خطر احتمالی، اغلب مسافرین به چیزی یا جایی جز حرکات دست وی توجه نموده‌اند.
اما خطوط هواپیمایی نیوزیلند کاملا متفاوت است. تک‌تک مسافران در حال مشاهده صفحه‌نمایش مقابل خود بودند. در چندین پروازی که با این خط هوایی داشتم، به‌وضوح  این مسئله دیده می‌شد. از مواردی که برای ایجاد تجربه زیبا برای مشتری به وجود آمده بود، یادداشتی برداشتم و تعدادی عکس و فیلم محیا نمودم تا در اولین فرصت داستان این شرکت را برایتان بازگو نمایم:
1- توجه مشتریان را جلب نمایید
 خطوط هوایی نیوزیلند از قهرمانان موج‌سواری خواسته بود درحالی‌که در یک ساحل زیبا در حال موج‌سواری هستند به‌جای خدمه پرواز، نحوه عکس‌العمل در مواجه با خطرات احتمالی هوایی را برای مسافران تشریح نمایند. » ویدیو مرتبط
پس جای تعجبی نیست که همه مسافران با تعجب و خوشحالی به صفحه‌نمایش چشم دوخته و به دستورالعمل‌های ایمنی توجه می‌نمودند.
 هر شرکتی برای ارتباط با مشتری و کارکنان خویش باید با استفاده از یک خلاقیت و نوآوری مشخص، توجه مشتریان را جلب نماید. شما چه ایده نوآورانه‌ای و غیرتکراری برای شگفت‌زده و خوشحال نمودن مشتریان خود دارید؟
2- ایجاد هیجان و شگفتی برای مشتری
چرا کسی به فکر تزئین و زیباسازی داخل محیط سرویس بهداشتی هواپیما نبوده است ؟ 
در این سرویس بهداشتی شما با لوستر، قفسه کتاب، نورپردازی ویژه و موزیک مواجه می‌شوید. خود را جای مسافر بگذارید، چندین هزار مایل پرواز روی اقیانوس و خشکی، حتما باید هر چیزی یک جنبه جدید داشته باشد تا ذهن مسافر را برای دقایقی از پرواز جدا گردد.
3- از راحتی جایگاه مشتریان خود مطمئن گردید
صندلی پروازها غالبا نامناسب هستند، مخصوصا اگر پرواز بلندمدت باشد، این وضعیت تشدید می‌گردد. این خطوط به‌منظور آرامش مسافرین(حتی برای مسافران اکونومی) یک کیسه کوچک بنفش رنگ برای جلوگیری از خم ماندن دائم پاها در زیر پای مسافران قرار داده است. با هزینه‌ای بسیار اندک، آرامش بیشتری به ارمغان آورده است. شما برای آرامش مشتریانتان چه کرده‌اید ؟ » ویدیو مرتبط
4- تجربه جدید در برخورد با طراحی جدید
در مورد نارضایتی مسافران در مورد طراحی و چینش جدید صندلی‌های شش‌گوشه بسیار شنیده می‌شود.
هدف استفاده از هر سانتی مترمربع فضای موجود در هواپیماست. اما خطوط هوایی نیوزیلند به‌منظور احترام به حریم شخصی و راحتی بیشتر مسافرین، حتی در پرواز اکونومنی، صندلی‌ها در جهتی مخالف و با زاویه 60درجه در کنار یکدیگر قرار داده تا فضای بیشتری به مشتریان اختصاص داده‌شده است. آیا شما به دنبال ایجاد یک تجربه و حس بهتر از طریق تغییر طراحی محصولات و خدمات خود بوده‌اید ؟
5- مکالمه واقعی با مشتری
برای مشتری تیک زدن پرسشنامه شما برای تکمیل تحقیقاتتان، زجرآور است. اگر میزان رضایت مشتری 3.80 از 5 باشد، باید بدانید که فرصت‌های زیادی برای بهبود وضعیت خود وجود دارد.
در انتهای زمان پروازم یکی از خدمه درحالی‌که که دفترچه‌ای کوچک با یک خودکار در دستش بود در کنارم نشست و در مورد تجربه‌ام از پرواز سوال پرسید. واقعا در مورد خدمات مناسب و جالب این پرواز و حتی کمی نیز در خصوص سیستم بازاریابی و برندینگ این پرواز باهم مکالمه واقعی و دوستانه‌ای داشتیم و یک داستان واقعی بسیار تاثیرگذار نیز برایش تعریف نمودم، وی گفت تا قبل از نشستن هواپیما حتما بازخورد من از خدمات و داستان نقل‌شده را به سایر خدمه و تیم پروازی انتقال می‌دهد تا انگیزه آنان پیش از فرود افزایش یابد.
آیا شما با مشتریان خود مکالمه‌ای واقعی دارید و بازخورد مشتریان را در اختیار کارکنان خود قرار می‌دهید ؟
 تجربه خوب من در اولین پرواز با خطوط هوایی نیوزیلند، مرا به یکی از هواداران این شرکت تبدیل نمود. البته American Airlines نیز در پرواز کلاس تجاری خود محلی برای نگهداری حیوانات و هواپیمایی اتحاد نیز محلی برای نگهداری کودکان توسط پرستار و نقاشی صورت تخصیص داده‌اند. شما از این تجربیات برای احترام و شادی مشتریان خود چه درسی گرفتید ؟ آیا می‌توانید تجربه‌ای زیبا برای آنان فراهم نموده و آنان را از مشتری به هوادار تبدیل نمایید ؟
تیم مشاوران مدیریت ایران : مطالب این سایت شامل حمایت از حق مؤلف و مترجم است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع پیگرد قانونی دارد.

۱۳۹۴ مهر ۱۴, سه‌شنبه

یکصد برند ارزشمند جهان در سال 2015 : اپل اول - گوگل دوم


100 برند ارزشمند جهان در سال 2015 از سوی شرکت اینتربرند آمریکا اعلام شد
نوشته شده توسط دکترسیدرضاآقاسیدحسینی on 

تیم مشاوران مدیریت ایران:

شرکت مشاوره مدیریت اینتربرند آمریکا  Interbrand "متخصص در حوزه مدیریت برند و ارزش گذاری برند" لیست 100 برند ارزشمند دنیا در طی سال 2015 را برای 16امین سالی متوالی اعلام نمود. تیم مشاوران مدیریت طبق سنوات (ارزشمندترین برندهای2013 / ارزشمندترین برندهای2014 ) این اطلاعات برای شما محیا نموده ایم.



برندهای اپل و گوگل در بالاترین جایگاه در رده بندی برترین برندهای سال 2015 قرار گرفتند.

برند اپل معادل 170.276 میلیارد دلار ارزش‌گذاری شده که نسبت به سال 2014 به میزان 43 درصد ارزش آن افزایش داشته است. گوگل نیز با افزایش 12 درصدی ارزش برند خود روبرو شده است.

 پنج برند جدید Lego, PayPal, MINI, Moët, Chandonand, Lenovo نیز امسال به این لیست تازه‌وارد شده‌اند.

برند اپل در سال 2014 ارزشی معادل 118.863 میلیارد دلار و در سال 2013 ارزشی معادل 98.316 میلیارد دلار داشته است.

 برند Lenovo بعد از Huawei (در سال 2014 وارد این شده است ) دومین برند از کشور چین است که توانسته به لیست رده‌بندی پرارزش‌ترین برندهای جهان در طی سال 2015 وارد شود.

درمجموع 28 جایگاه این لیست را برندهای خودرویی و تکنولوژی به خود اختصاص داده‌اند.

ارزش برندهای مرتبط با تکنولوژی درمجموع 33.6 درصد کل ارزش برندهای این لیست را تشکیل داده‌اند.

جالب انکه برند بزرگی نظیر Nokia که تا سال 2014 همواره در این لیست حضور داشت، بعد از برخورد با مشکلاتی نظیر گوگل، اپل و سامسونگ، در رده بندی 100 برند برتر حضور ندارد.

نکته دیگر حضور Lego به عنوان یک برند در حوزه تولید وسایل سرگرمی و اسباب بازی در رده 82 و بالاتر از Huawei و MTV است.

بیشترین رشد ارزش برند مربوط به فیس.بوک با 54درصد بوده است و چهار برند دیگر نیز به‌قرار زیر است :

Facebook (#23, +54%)
Apple (#1, +43%)
Amazon (#10, +29%) 
Hermès (#41, +22%)
Nissan (#49, +19%)

100 برند ارزشمند جهان در سال 2015 از سوی شرکت اینتربرند آمریکا اعلام شد

۱۳۹۴ مهر ۱۰, جمعه

تفاوت بین برند Brand و شهرت Reputation

نوشته شده توسط دکتر سید رضا آقا سیدحسینی on .
تیم مشاوران مدیریت ایران :
برند Brand و شهرت Reputation بسیار محکم به یکدیگر متصل‌اند اما مترادف نیستند. این مطلب را ارائه مینمایم زیرا که در بسیاری از شرکت‌ها در هنگام شروع پروژه مدیریت برند یابرندینگ، با این مسئله روبرو شده‌ام و از مدیران می‌شنوم که پروژه برند را به پروژه شهرت نام تجاری برای فهم بهتر نیروی‌های انسانی سازمان خود، ترجمه می‌نمایند. حتی مدیری درخواست نمود که ما نیز از واژه شهرت سازی به‌جای برندسازی استفاده نماییم !!
Brand Reputation تفاوت بین برند و شهرت
تفاوت بین برند و شهرت
این مورد بسیار عادی است که عموم مردم، برند داشتن را با شهرت داشتن مترادف می‌دانند.
با توجه به اینکه برند و شهرت هردو از نوع دارایی‌های نامشهود (ناملموس/ غیر عینی) شرکت هستند، این ناملموس بودن سبب می‌شود که تفسیر یکسانی از این دو واژه در ذهن مدیران ایجاد گردد. همچنین موجب شده است تا گرایش و هدف‌گذاری مدیران به برندسازی و ایجاد شهرت از یک مسیر واحد برنامه‌ریزی گردد.
شهرت و برند، هردو از مسیر برقراری ارتباط با مخاطب شکل‌گرفته و به دنبال بهبود شناخت و درک مخاطب از کالا یا خدمت هستند.
ازنظر من عملکرد برند دارای ماهیت چندگانه و اثری افزاینده دارد. هدف از برند و عملیات برندسازی، ایجاد اشتیاق و تمایز است. تحریک خریداران به پرداخت وجه بیشتر برای محصولات و خدمات سازمان به‌جای اینکه آن پول را جای دیگر صرف نمایند. شهرت حاصل جمع کل سوابق کاری سازمان است.
به زبان ریاضی می‌توانم عملکرد برند را به عمل ضرب و شهرت را با عمل جمع تشبیه نماییم.
پس شهرت عبارت است حاصل جمع فعالیت‌ها و اظهارنظرهای گذشته تا امروز سازمان است. در این حالت برند ساخته می‌شود که این شهرت به را کسب درامد و پول نزدیک نماید. پس یکی از وظیفه مدیریت برند، حفاظت از شهرت سازمان به‌منظور حفظ اعتماد و اعتبار است.
برند نقشی پویا و کنش گرا، اما شهرت نقشی تدافعی دارد. ولی هر دو برای سازمان ضروری است.هر یک می‌تواند دچار مشکل شده و آسیب ببینند و آسیب یکی بر دیگری تأثیر خواهد گذاشت.
آقای Warren Buffett (مولتی میلیاردر آمریکایی – موفق‌تر سرمایه‌گذاری قرن بیستم ) اظهار نموده است :
شهرت شبیه به عضوی از بدن است که می‌توان آن را حفظ نمود، اما نمی‌توان آن را ترمیم نمود.
 جالب آنکه در مقاله‌ای که اخیرا در The sloan Review از دانشگاه MIT مطالعه نمودم به همین مورداشاره شده است و این دو را به‌اختصار مقایسه نموده است:
"برند یک مفهوم مشتری محوری است. شهرت یک مفهوم شرکت محور است. برند در مورد ارتباط و تمایز است و شهرت در مورد حقانیت و درستی". 

شهرت، موتور محرک برند و کسب‌وکار شما است. اعتبار و ثبات شهرت سبب جذب مردم، سرمایه‌گذاران و رهبران خواهد بود. حمایت سهامداران در تخصیص منابع در دسترس خود به سازمان در اثر وجود برند خواهد بود.
همپوشانی عناصر شهرت و برند، این ترتیب نسبتا ساده را پیچیده می‌نمایند :
برندها موجب افزایش میزان قضاوت مردم در خصوص افراد درون سازمان ( در مورد شیوه کسب‌وکار یا شبکه توزیع و پخش مورداستفاده، روش جذب رهبران و کسانی آنان را به یکدیگر مرتبط می‌سازند ) شده است. آگاهی ( دیگر نقطه اشتراک بین برند و شهرت ) از برند و فعالیت‌های سازمانی در شبکه‌های اجتماعی نیز خود باعث ایجاد تلفیق بیشتر شهرت و برند خواهد شد.
اما خطر تمرکز بر یکی از این دو نیز در مقاله the Sloan Review مورداشاره واقع‌شده است :
تمرکز بر شهرت به بهای عدم توجه به برند موجب پژمرده شدن محصول در بازار می‌گردد. از طرف دیگر، توجه به برند به قیمت نادیده گرفتن شهرت می‌تواند به خطر مشابه بی انجامد، مانند پایین آمدن ارزش سهام، مشکل در استخدام نیروی انسانی نخبه و شایسته و حتی تحریم محصولات توسط مشتریان.
یک برند قوی لزوما معرف یک شهرت خوب نیست. از طرف دیگر، شهرت خشک‌وخالی نیز نمی‌تواند معرف وجود یک برند قوی باشد.
پس امکان آن وجود دارد که محصول شما در بازار حضورداشته و آگاهی از برند بالایی داشته باشد اما بدون اعتماد و علاقه مخاطبان خویش. مانند یک برند از یک شرکت تولیدکننده بسیار مشهور خودرو که امنیت و امکانات محصولاتش بسیار سطح پایین است و مخاطبانش از آن به بدی یادکرده و حتی مورد تمسخر قرار می‌دهند.از طرف دیگر این امکان وجود دارد که علاقه و اطمینان به برند شما در یک حلقه محدودی از مخاطبان شکل‌گرفته و عملا برندتان ناشناخته باشد.
در هر دو حالت، برند پایین‌تر از حد توان خود ظاهرشده و بر توانایی آن در عرصه رقابت اثر منفی خواهد داشت که موجب کاهش سودهی و نرخ رشد سازمان خواهد بود.
شخصا در بسیار موارد دیده‌ام که مدیران ارشد سازمان‌ها به دنبال شهرت سازمان هستند، زیرا تعیین‌کننده نحوه اظهارنظر مردم در خصوص شیوه مدیریت آن‌ها خواهد بود. هیچ‌کس علاقه‌ای به کار در یک سازمان فاسد و آلوده ندارد. اما ازآنجایی‌که برند و برندینگ را به‌عنوان بخشی از کار روزمره اداری خود نمی‌بینند، درنتیجه نسبت به برند احساس مسئولیت نمی‌نمایند.
بازاریابان نیاز اساسی به تغییر نحوه نگرش مدیران ارشد سازمان خوددارند. این مدیران باید درک نمایند که برند تنها بیانگر احساسات سازمان نسبت به مخاطبان بیرونی نیست، بلکه بیانگر برنامه استراتژیک و نقشه رشد سازمان است.
برند چیزی است که همه رهبران سازمان باید نسبت به آن مسئول و پاسخ‌گو باشند، زیرا برند نقطه اشتراک تمام مدیران سازمان است. از سوی دیگر، شهرت نیز نباید به‌صورت بخشی ازبازاریابی ( اینکه چگونه مردم در مورد ما صحبت نمایند) در سازمان خود را نشان دهد، بلکه باید به‌صراحت موجب تصدیق و حمایت مردم از "چیزی که سازمان است" یا "برای آن تلاش می‌کند" گردد.
برای بروز یک همچنین سینرژی مناسبی بین برند و شهرت می‌بایستی تیم بازاریابی زمانی کمتری را صرف مشاجره بر سر دستورالعمل‌ها نموده و زمانی بیشتری را به یکپارچگی استراتژی‌ها و آموزش مدیران ارشد تحصیل‌کرده سازمان به‌عنوان یک ارزش مشترک، تخصیص دهند.
 حال اگر بخواهم از دیدگاه تحقیقاتی و آکادمیک به رابطه برند و شهرت نیز اشاره‌ای نماییم، باید به نتیجه تحقیق Hill+Knowlton Strategies اشاره نمایم که نشان می‌دهد بین برند و شهرت رابطه بسیار معنی‌داری (60% -90%) وجود دارد.

این تحقیق نشان داده است که چگونه شهرت بر برند اثر گذاشته و برند چگونه موجب گسترش شهرت می‌گردد و نیز چگونه هر دو این‌ها بر رشد سازمان اثر خواهند داشت.

اخبار مدیریت و تجارت